بنا به گفته اشنايدر (2000) معنويت تجربه تلاش آگاهانه براي وحدت بخشي به زندگي فرد است البته نه از طريق جدايي از ديگران بلکه از راه تعالي بخشيدن خود به سمت ارزش غايي مورد مشاهده فرد است. الکينز  (1998) معنويت را يک پديده انساني مي داند که به صورت قابليت و ظرفيت در همه مردم وجود دارد ، معنويت يک ساختار نه بعدي است: 1- بعد فرامادي 2- معنا و هدف در زندگي 3- داشتن سلامت 4- تقدس زندگي 5- اهميت ندادن به ارزش هاي مادي 6- نوع دوستي 7- آگاهي از تراژدي 8- آرمان گرايي 9- ثمرات معنويت. معنويت اصيل از نظر او عشق، محبت و مهر ورزي به همه موجودات است. 

 

 

 


جيمز (به نقل از پیدمونت، 2001) معتقد است، انسان با رجوع به باطن دين (معنويت) آرامش و سرور خاصي پيدا مي کند وي معتقد است باور به وجود ارزش هاي بالاتر و يک قدرت برتر براي بهداشت رواني انسان ضروري است. يونگ(به نقل از آزاد،1384) که به نهضت اول روانشناسي مربوط مي شود به شدت تحت تأثير معنويت شرق بود و مي گفت در بخش دوم زندگي بهتر است به سراغ آموزه هاي معنويت يا عرفان بوديسم برويم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فهرست مطالب
1-5-تعاریف متغیرها    5
1-5-1-معنویت    5

1-5-1-1-تعاریف مفهومی معنویت    6

1-5-1-2-تعریف عملیاتی معنویت    6

1-5-1-3- تعریف  عملیاتی مؤلفه های معنویت    6

فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه پژوهش
2-1-مبانی نظری متغیرهای تحقیق    9
2-1-1-معنویت    11
2-1-1-1- همپوشی بین معنویت و مذهب    13
2-1-1-2- تعالی    14
2-1-1-3- تعالی تجربی    14
2-1-1-4- مدل مقابله ای سنجش    15
2-1-1-5- مدل مقابله در اصطلاح بالینی    16
2-1-1-6- کاربردهای مدل مقابله ای در کار بالینی     17
2-1-1- 7- سنجش مذهب در بافت دیگر روش های مقابله     18
2-1-1- 8- مقابله مذهبی مثبت و منفی     19
2-4-رابطه معنویت و امید واری     47
2-5- رابطه معنویت و سلامت روان     47
2-6-رابطه امید واری و سلامت روان     51
خلاصه    56


فهرست منابع و مأخذ
منابع فارسی     
منابع انگلیسی